جدول جو
جدول جو

معنی سبک سایه - جستجوی لغت در جدول جو

سبک سایه
بی ثبات و زودگذر و کم دوام
تصویری از سبک سایه
تصویر سبک سایه
فرهنگ فارسی عمید
سبک سایه
(سَ بُ یَ / یِ)
کنایه از کم بقا و بی ثبات و گذرنده. (برهان). کنایه از کم بقا و کم عمر و بی ثبات. (انجمن آرا) (آنندراج) :
ای ز شب وصل گرانمایه تر
وز علم صبح سبک سایه تر.
نظامی.
اگرچه زین فلک آب رنگ و آتش بار
چو باد و خاک سبک سایه و گرانبارم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
سبک سایه
کم بقا بی ثبات زود گذر
تصویری از سبک سایه
تصویر سبک سایه
فرهنگ لغت هوشیار
سبک سایه
((~. یَ یا یِ))
کنایه از زودگذر
تصویری از سبک سایه
تصویر سبک سایه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبک سری
تصویر سبک سری
خودرایی، بی خردی، فرومایگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبک رای
تصویر سبک رای
احمق، کودن، کم خرد، ابله، گول، تپنکوز، بدخرد، چل، غمر، کم عقل، خل، شیشه گردن، ریش کاو، خرطبع، دنگل، کهسله، دنگ، نابخرد، کانا، کاغه، بی عقل، تاریک مغز، کردنگ، لاده، غتفره، خام ریش، انوک، دبنگ، فغاک، گردنگل برای مثال برگردد بخت از آن سبک رای / کافزون ز گلیم خود کشد پای (نظامی۳ - ۳۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبک مایه
تصویر سبک مایه
کم مایه، کم بها، بی قدروقیمت، کنایه از فرومایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبک سار
تصویر سبک سار
بی خرد، برای مثال دو عاقل را نباشد کین و پیکار / نه دانایی ستیزد با سبک سار (سعدی - ۱۲۹)، خودرای، فرومایه، خوار، بی وقار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبک سیر
تصویر سبک سیر
تندرو، سبک رفتار، چابک، تیزرو، زودگذر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبک ساری
تصویر سبک ساری
سبک سری، خودرایی، شتاب زدگی
فرهنگ فارسی عمید
(سَ بُ خِدْ یَ / یِ)
بمعنی خفیف مضاف است و آن عنصر باد باشد، و باید دانست که عنصر چهاراست، یکی از آنها سبک خدیه است یعنی باد که گرم و تراست و دیگری سبک موکده یعنی آتش که گرم و خشک است، دیگر گران خدیه موکده سرد و خشک که خاک است. آتش را سبک موکده در فارسی و خفیف مضاف بتازی و باد سبک خدیه بفارسی ثقیل مضاف بتازی و خاک را گران موکده در فارسی و ثقیل مطلق در عربی گویند و این لغت در فرهنگها نیست، از فرهنگ و دساتیر باستانی نقل شده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ بُ یَ / یِ)
چیز بی قدر و ارزش و کم مایه و بی قیمت و کم بها. (آنندراج) :
چو نان خورده شد کار می ساختند
سبک مایه جایی بپرداختند.
فردوسی.
، نادان و جاهل. (ناظم الاطباء) : بوغاء، مردم سبک مایه و گول. (منتهی الارب) :
سبک مایه ضحاک بیدادگر
بدین چاره بگرفت گاه پدر.
فردوسی.
همانگه که خشم آورد پادشا
سبک مایه خواند ورا پارسا.
فردوسی.
بدو گفت این نزد بهرام بر
بگو ای سبک مایۀ بدگهر.
فردوسی.
، فقیر و درمانده:
بفریاد سبک مایه رسیدن
ستمگر را طمع از وی بریدن.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سبک رای
تصویر سبک رای
کم عقل، بی خرد، نادان، احمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبک مایه
تصویر سبک مایه
کم مایه، بی قیمت، کم بها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبک سرانه
تصویر سبک سرانه
ابلهانه
فرهنگ واژه فارسی سره
سبک سار، سبکسر، بی دانش، کم سواد
متضاد: پرمایه، باسواد، سطحی، سطحی گرا، بی چیز، تهی دست، کم سرمایه، کم مایه
متضاد: سرمایه دار، بی ارزش، کم اهمیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سبک سری
تصویر سبک سری
Frivolity, Frivolousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سبک سری
تصویر سبک سری
frivolité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سبک سری
تصویر سبک سری
upumbavu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سبک سری
تصویر سبک سری
ciddiyetsizlik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سبک سری
تصویر سبک سری
軽薄さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سبک سری
تصویر سبک سری
קַלוּת דַּעַת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سبک سری
تصویر سبک سری
경박함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سبک سری
تصویر سبک سری
kesembronoan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سبک سری
تصویر سبک سری
छिछोरापन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سبک سری
تصویر سبک سری
легкомыслие , легкомысленность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سبک سری
تصویر سبک سری
lichtzinnigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سبک سری
تصویر سبک سری
frivolidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سبک سری
تصویر سبک سری
frivolezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سبک سری
تصویر سبک سری
frivolidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سبک سری
تصویر سبک سری
轻浮 , 轻浮性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سبک سری
تصویر سبک سری
lekkomyślność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سبک سری
تصویر سبک سری
легковажність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سبک سری
تصویر سبک سری
Leichtsinn, Leichtsinnigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سبک سری
تصویر سبک سری
ความไร้สาระ
دیکشنری فارسی به تایلندی